رادوینرادوین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

♥♥ رادوین ؛ جوانمرد کوچولووو ♥♥

من با نفسای تو زنده ام ....

1392/12/7 2:48
نویسنده : مامان الهام
78 بازدید
اشتراک گذاری

 

Valentine hand heart                            Valentine I love you sign                                 SmileyCentral.com

٣٠٠ روز است که هر صبح با لبخند دلنشینت بیدار می شوم

و هر شب با لالایی چشمانت به خواب می روم

٣٠٠روز است که هر صبحم را با شکرانه داشتن تو آغاز می کنم

و هر شب چشمانم را با آرزوی سلامتی تو می بندم

 

            رادوین جونم دو ماه دیگه مونده تا یه سالگیت عزیزم ...

آخ که چه زود گذشت و من نفهمیدم ... تا امروز همه روزای زندگیت بکر بود ... تازه بود ... بی تکرار بود ...

 

شمردن بلد بودم از خیلی سال پیش.....اما روزها رو گم می کردم لحظه ها و ساعتها را.......تقویم کوچک روی میز را صد بار بیشتر از قبل ورق می زدم...مدام می نشستم و می شمردم روزهای با تو بودن را....هفته ها برایم معنای دیگری داشت هم برای من و هم برای آنهایی که بعد از احوالپرسی می پرسیدند الان هفته چندی؟؟؟ و این یعنی چند هفته مانده تا به تو رسیدن.

 

مدتهاست که دیگر یک نفر نبودم.شده بودم دو نفر، دو تا قلب که به فاصله کمی می تپند و تجربه می کنن روزهای با هم بودن را...

 

 فرشته نازم بالاخره قشنگترین صدای زندگی به گوشم رسید. صدای تپش قلبت که وجودم را غرق شادی کرد و اشکهایم را سرازیر ...حس قشنگ مادری را درونم به پا کردی و مرا شیفته خود ساختی.ذره ذره به زمین نزدیک تر می شوی و این صدای ترنم زمین است که یکی تو را می خواهد و دیگری برای آمدنت دلتنگی می کند و در این میان خدا لالایی آرامش را برایت زمزمه می کند و تو را به دست من می سپارد که مواظبت باشم.میان باز کردن مژه هایت تا پر گرفتن رویاهایم فاصله ای نیست و تو در پیش خدا جایی برای خود در دلم گرفته ای و لحظه هاست که می گذرند تا امدنت تا من و پدرت را غرق شادی کنی.

 

پارسال این روزا چه حالی بودم ... چه استرسایی داشتم ... این روزا شده بودم یه مامان قلقلی ... یه مامانی که برا تکون دادنش جرثقیل لازم بود ...روزایی که حرکتاتو میشمردم ... با سکسکه هات کیف میکردم ... با لگدات عشق میکردم ... روزایی که منتظرت بودم ... منتظر دیدنت... بوییدنت ... بوسیدنت...

 حالا امسال تو بغلمی... کنارمی.... میبینمت... میبوسمت ...

از خدا میخوام هیچ وقت مریضیتو نبینم ... ناراحتیتو نبینم ... اشک تو چشای خوشکلت نبینم ... غصه دار شدنتو نبینم ... تموم زندگی مامان تویی ... همیشه و همه جا باهاتم ... کنارتم ... پا به پات میام ...تا زمانی که دامادت کنم ... گریهتازمانی که دست یکی بدمت مهربون مثل خودت...

مامانی تموم رنجاتو به جون میخره ... تموم درداتو به جون میخره ... تو فقط بخند ... تو فقط شاد باش ...

 

من با نفسای تو زنده ام ...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)