رادوینرادوین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

♥♥ رادوین ؛ جوانمرد کوچولووو ♥♥

21 ماهکی رادوینم ...

1393/10/2 9:20
نویسنده : مامان الهام
233 بازدید
اشتراک گذاری

 

خوشگل مامان 21 ماهه شدی فدای تو بشم که چقدر داری بزرگ میشی چقدر ماهها داره زود میگذره

عزیز دل من این روزها حسابی شیرین زبون شدی و با یه سری کارهات مارو شگفت زده میکنی مخصوصا شیطونیهات هرکاری که من انجام میدم تو هم پشت سر من باید اون کارو تکرار کنی حالا هر کاری که میخواد باشه در داغون کردن وسایل خونه استادی هیچ لوازم آرایش سالمی برای من نگذاشتی نمونه یک شیطونی خطرناکت که رفتی سراغ ماشین ظرفشویی درشو باز کردی و یک لیوان از توش برداشتی و شکوندی خسته ... بعد ازظهر هم خودکار برداشتی روی مبلای خونه مادر نقاشی کشیدی...هیپنوتیزمگریه این دسته گلای یک روز شماست دیگه از غذا نخوردنات و حرصایی که سر بی اشتهایی میخورم بذار که نگم چون خیلی تکراریه ... مهمترین سرگرمی رادی هم اینه که همش بره سر کشوی لباساش بریزشون بیرون از توش انتخاب کنه تنش کنه هی بپوشه هی در بیاره مخصوصا عاشق اینه که لباسای نو تنش کنه چشمک

خلاصه که حتی لحظه ای هم نمی تونم چشم ازت بردارم عشقم همش در حال آتیش سوزوندنی ...

یه سری کلماتی که  شیرین مامان میگه اونم به زبون خودشمحبت

بده   اده

بابایی

مامان اومما

پیش پیش   تیس تیس

از اینا   اینااا

افتاد    تاااد

تاب   تاب

دست   دت

پا  

سر  

درد

صدای جوجو و هاپو   رو هم بلدی بگی بوس

رادوین جونم ...ارزوی دلم ...

همیشه میگفتم:پسرکی باشد کاکل زری. با چشمانی به هشیاری چشمان باباش. با نگاهی پر محبت شبیه نگاه او. پسرکی که دلم می خواهد بشود اوی کوچولوی من. و من کودکی های او را به آغوش بگیرم. برای کودکی هایت لالایی بگویم. قربان صدقه ی کودکی هایت بروم. تاتی تاتی کردن های ده ماهگی ات را عاشقانه نگاه کنم. قد کشیدنت را ببینم. اصلا پسرکی باشد تا نبض "او"یی در بطن من به تپش بیفتد و با او بیایم و بیایم و بیایم تا روزهای دلدادگی اش و قند توی دلم آب شود وقتی دستان ظریف عروسم را توی دستان مردانه اش می گیرد ...
ذوق کنم که دعای خیر عروسم میان لحظه های خوشبختی اش پشت سر ماست وقتی که می دانم پسرکم و بابایش درست مثل سیبی می مانند که از وسط نصفشان کرده اند...
دوستت دارم مهربان ترینم و عزیزترین اوی دنیا...

پسندها (1)

نظرات (0)