سیزده ماهگی رادوینم ...
سلام خوشگل مامان
میخوام از سیزده ماهگیت بنویسم...
اولین قدم پسر مامان
ملوسک من...رادوین جونم طی گذشت ده روز به خوبی قدم بر میداری گاهی اوقاتم میدوی
درست همون لحظه ای که خوابیدی و من فکر می کنم دیگه وقتشه بزارمت توی تختت،
چشمات باز می شه و انگار ساعت ها بوده که خواب بودی و دیگه قصد لحظه ای پلک روی
هم گذاشتن رو نداری...عاشق داتس گفتناتیم ...داتس
درست همون لحظه ای که باید بیدار باشی، خواب عمیق میاد سراغت...
درست همون لحظه ای که پوشکت رو عوض کردم و با خیال راحت داریم با هم بازی می
کنیم، یه اتفاق تازه اون تو می افته...
تازگیا خودت پوشکتو میبری میندازی تو سطل...میگی وی وی
درست همون لحظه ای که فکر می کنم چقدر همه چیز آرومه، صدای گریه هات تا خود ابرا
بالا می ره...
درست همون لحظه ای که فکر می کنم زمام بچه داری تو دستم افتاده، همه چیز کن ف
یکون می شه...این غیر منتظره ها رو خیلی دوست داریم و همیشه لبخند رو روی لبامون میاره.
مامانی عاشق تو و کاراته پسرم
پسرم قدمهایت راسخ
گامهایت محکم
هدفت روشن
و دنیایت طلایی باد
نصف شب تو کمد رختخوابا میگی دد
لاک پاهاتو قربووون عزیزم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی