خوشبختانه از پایان شش ماهگی رادوین داره غذا میخوره،اونم چجوری سوپش رو هزار بار با انواع و اقسام میکسر و بلندر میکس کنم و ازهزار تا انواع و اقسام صافی رد میکنم تا توش کوچکترین ذره قابل رویتی نباشه و بعد این محلول گرانبها رو بریزم تو تنها شیشه ای که حاضره ازش این مایع رو بمکه و هزار بار سر شیشه تنگ و گشاد و ریزو درشت عوض کنم و به هزار و یک کلک و فیلم و ادا و اصول به زور و زحمت بتونم 30 سی سی از این مایع رو بهش بخورونم... یه کابوس دردناک و کشدار در طی شبانه روز برای رسوندن یه ذره غذا به بدن گل پسرم و بعد هم بعد از همه این ها به کوچکترین بهانه و دلیل و حرکتی اقا پسر عوق بزنه و دلم خون بشه... کلـــــــــــــــی لباس و پیش بند و زمین و زمان و لباس...