پانزده ماهگی عزیز مامان ...
سلام سلام نفس مامان
رادوین جونم پسر 80 سانتی و ده کیلویی مامان
پونزده ماهگیت مبارک باشه عسلم. خیلی ماه شدی و خیلی شیطون و پرانرژی و بانمک.
به خوبی راه میری و شب ها که میخوام بهت قطره اهن بدم به محض دیدنش پا به فرار میذاری
تازگيا همش دور خودت مي چرخي سرت گيج ميره مي خوري زمين
ديروز بابايي داشت مي رفت سر كار اينقد گريه كردي كه يواش يواش اشك منم داشت درمي اومد قربون دل مهربونت برم
تازگیها مسواک برمیداری دو تا دندون کوچولوتو مسواک میزنی . عاشق این هستی که بکشی به دندونهای خوشگلت.ناخن گیر بر میداری پاهای نازتو میاری بالا میکشی رو ناخنات.خودت موهاتو شونه میکنی.بد جور عاشق موبایل و گوشی تلفنی و کاملا وسایل مامان بابارو میشناسی
عصرا که میریم خونه مامان جون حسابی خوشحالی و میپری تو بغلشون و خیلی خیلی دوسشون داری
میری تو حیاط پیش پیشی و جوجو صداشون میکنی و پیشی بیچاره رو با پشه کش میزنی و کلی کارای خنده دار میکنی
هنوز هم شبها چندین بار تا صبح شیرمیخوری و مامانی همچنان با عشق بلند میشه و بهت شیرمیده .مدل خاصی شیر میخوری همه که از دیدن اون صحنه غش کردن از خنده اما خودمونیم دلم واسه یه خواب راحت هم تنگ شده
با بابایی حسابی دوستی و برای رفتنش کلی گریه و زاری راه میندازی با هیچی هم سرگرم نمیشی. و اینکه بهت یاد داده و میگه بزن قدش و شما به دست بابایی میزنی . و دوتایی میخندید.شبها کلی باهم توپ بازی میکنید فوتبال و والیبال تماشا میکنید و تشویق میکنید و حسابی شادید با هم اینطوری مامانی حسودیش میشه هاااا.
صبح که بیدار میشی کنترلو بر میداری تلویزیونو روشن میکنی برات پرشین تون میذارم وسط هال میرقصی و قرمیدی و خیلی خوشت میاد. اینقدر بدو بدو میکنی که دو ساعت بعد خوابت میبره
موهات حسابی بلند شده ولی بازم زیباترین گل دنیایی
دوستت دارم پسرخوشگلم
و بازم در پایان
پونزده ماهگیت مبارک عزیزدل مامان