چهله و ختنه رادوین

سلام پسرک گلم ، بالاخره چهل روزه شدی ، به همین زودی چهل روز از تولد قشنگت گذشت، امیدواریم روزی برسه که بتونیم شاهد چهل سالگیت باشیم و ببینیم که یک جوانمرد بزرگ شدی الهی فدات شم قربون چشمای زیبات بشم  مامان.

و چهل روز است که مهمان ما هستی و به قول معروف الان دیگه جون گرفتی و میتونیم با هم دیگه بریم بیرون ، الان خیلی راحت توی کریر و کالسکه ات جا میشی ، خیلی راحت تر میتونیم بغلت کنیم و اینکه الان روز به روز داری شیرین تر میشی. چشاتو کاملا باز میکنی و گردنت رو واسه چند ثانیه میتونی نگه داری الان دیگه یاد گرفتی که حقیقی بخندی البته خنده های غیر ارادی توی خوابت هم هنوز سرجای خودشون هستند.نکته جالبت اینه که در عرض کمتر از 5 ثانیه از حالت خنده به گریه و یا بالعکس تغییر حالت میدی یعنی توی اوجی که داری بازی میکنی و میخندی یه دفعه گریه میکنی و بعضی وقتها هم در حال گریه کردن یه دفعه ساکت میشی و میخندی .توی خواب یه حرکاتی با لبت انجام میدی که اونم کم جالب انگیز نیست! لبت حالت بغض کردن میشه یه دفعه حالت نیشخند یه طرفه، بعضی وقتها هم که توی خواب داری واسه خودت شیر میخوری.حرکات ابروت هم خیلی جالب و خنده داره . خلاصه همه اینها باعث میشه که اینقدر دوست داشتنی و شیرین بشی عزیزم.رادوین فیگور خیلی دوست داریم و به خاطر داشتنت خدا رو شکر میکنیم.ماچ

رادوین مامان روز به روز داری خوشکل تر و بامزه تر میشی.چهل و پنج روز گذشت و امروز من و بابا امید و مادر جونت بردیمت بیمارستان برا ختنه.خانم پرستار اومد بردت اتاق عمل اقای دکتر وطن خواه ختنت کرد.

بمیرم برات مامان جون.صورتت خیس اشک شده بود.اینقدر مظلومانه اشک میریختی که دل مامان بابارو سوزوندی عشقم.

مبارک باشه اقا پسر .